مرا گر چون تو دلداری نباشد


مرا گر چون تو دلداری نباشد

هزاران درد دل باری نباشد
هزاران درد دل باری نباشد
چو تو یا کم ز تو یاری توان جست
چو تو یا کم ز تو یاری توان جست
چه باشد گر ستمکاری نباشد
چه باشد گر ستمکاری نباشد
مرا گویی که در بستان این راه
مرا گویی که در بستان این راه
گلی بی زحمت خاری نباشد
گلی بی زحمت خاری نباشد
بود با گرد ران گردن ولیکن
بود با گرد ران گردن ولیکن
به هرجو سنگ خرواری نباشد
به هرجو سنگ خرواری نباشد
اگرچه پیش یاران گویم از شرم
اگرچه پیش یاران گویم از شرم
کزو خوش خوی تر یاری نباشد
کزو خوش خوی تر یاری نباشد
تو خود دانی که از تو بوالعجب تر
تو خود دانی که از تو بوالعجب تر
ستمکاری دل آزاری نباشد
ستمکاری دل آزاری نباشد
چگونه دست یابد بر تو آن کس
چگونه دست یابد بر تو آن کس
کش اندر کیسه دیناری نباشد
کش اندر کیسه دیناری نباشد
چو اندر هیچ کاری پاسخ من
چو اندر هیچ کاری پاسخ من
ز گفتار تو خود آری نباشد
ز گفتار تو خود آری نباشد
اگر فارغ بود سنگین دل تو
اگر فارغ بود سنگین دل تو
ز بخت من عجب کاری نباشد
ز بخت من عجب کاری نباشد